از فریب ادم ها دلگیر نشو 

چون انها روی زمینی زندگی میکنند که

روزی یکبار خودش را دور میزند 

ارامم

مثل ان مزرعه ای که ملخ ها

تمام محصولاتش را خورده

 دیگر نگران داسها نیستم 

گفتی شاید برگردم

هنوز زندم 

به امید همون

شاید 

گلهای افتاب گردان در روزهای ابری بالا تکلیفند 

مثل من در نبود تو 

برای دوست داشتن از من دلیل می خواهند !!

چشمانت را به من قرض میدهی!!؟؟؟! 

تیغ روزگار شاهرگ گلویم طوری برید که سکوتم دیگر بند نمی اید

گاهی احساس آخرین بیسکوییت تو ی جعبه رو دارم 

تنها

شکسته

و از مهمتر اونی منو می خواست دیگه سیر شده 

چه رابطه ای ایست میان تو و رنگها 

تو که نباشی روزگارم سیاه میشود 

یاد تو پرچم صلحی میان این همه شورش فکر

همیشه از فاصله هاگله میکنیم

اما شاید یادمان رفته باشد

برای فهمیدن بعضی از کلمات  

کمی فاصله لازم بود