یک بغل فاصله
پنج شنبه 92 بهمن 10 :: 11:8 صبح :: نویسنده : امیر اقاجانی
یک شبی مجنون نمازش را شکست عشق آن شب مست مستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی خسته ام زین عشق، دل خونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم گفت: ای دیوانه لیلایت منم سال ها با جور لیلا ساختی عشق لیلا در دلت انداختم کردمت آوارهء صحرا نشد سوختم در حسرت یک یا ربت روز و شب او را صدا کردی ولی مطمئن بودم به من سرمیزنی حال این لیلا که خوارت کرده بود مرد راهم باش تا شاهت کنم موضوع مطلب : |
منوی اصلی آخرین مطالب پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 76441
|
||