پيام
+
بخونش باحاله...
نامه فريدون فرخزاد به يک فاحشه:
انديشيدن به تو رسم و گفتن از تو ننگ است! اما ميخواهم برايت بنويسم....
شنيده ام، تن مي فروشي براي لقمه نان… چه گناه کبيره اي!
ميدانم که ميداني همه ترا پليد مي دانند... من هم مانند همه ام !!!
راستي روسپي! از خودت پرسيدي چرا اگر در سرزمين من و تو،زني زنانگي اش را بفروشد که نان در بيارد
دختران حوا
94/3/22
یک بغل فاصله
رگ غيرت اربابان بيرون مي زند !!!
اما اگر همان زن کليه اش را بفروشد تا ناني بخرد و يا شوهر زنداني اش آزادشود اين »ايثار « است....!!!! مگر هردواز يک تن نيست؟
مگر هر دو جسم فروشي نيست؟
||عليرضا خان||
نه به اون ميگن شرف و حيا فروشي عزيزم
یک بغل فاصله
کان فقر ان يکون کفرا جيگر
||عليرضا خان||
اَصلُ المُروءَةِ الحَياءُ وَ ثَمَرَتُهَا العِفَّةُ؛